آریامهرآریامهر، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

آریامهر و اهورا

بی خواب شدم

یه هفته است که نصفه شب ساعت 3 ب بعد بیدار میشم دیگه خوابم نمیبره تا 5.اصلا خیلی وضعیت بدیه ،صبح که از خواب بیدار میشم سرم شدیدا درد میکنه و چشمام سنگین میشن. وقتی که آریامهرو باردار بودم از 8 ماهگی بیخواب شدم. نمیدونم الان که 23 هفته بیشتر از بارداریم نمیگذره چرا اینقدر زود بی خوابی هام شروع شده؟ یکشنبه وقت ملاقات با دکترمو دارم، میرم واسه چکاپ.حتما بهش میگم از الان بیخوابی به سرم زده
28 آذر 1392

کم کم داره حرف میزنه آریامهرم

سلام شاهزاده خوشکلم. عزیز دلم تاج سرم. قربون لبات و حرف زدنات بشم من. کلمه های جدید یاد گرفتی، میگم آریا بگو یک، زود میگی دو. میپرسیم چند سالته ؟لباتو غنچه میکنی و با یه حالت خیلی قشنگ میخندی و چشاتو کوچیک میکنی و میگی 2. اصلا نمیذاری ازت عکس بگیرم. تا میبینی میخوام ازت عکس بگیرم میای بغلم و میگی ( بدَیه) یعنی بده منم عکس بگیرم. غذا خوردنت خیلی خوبه.همه چی رو میخوری و دوست داری .  تازگیها گوشت خوار هم شدی خدایا شکرت. اگه بخوای کباب بخوری حتما باید روش ترش بریزم بعد میخوری. سیب زمینی سرخ کرده هم خیلی دوست داری و البته نیمرو واسه صبحونه هم خیلی بهت میچسبه. همه نوع میوه رو میخوری . شیر هم خدارو شکر خیلی دوست دا...
24 آذر 1392

بازم برف اومد و برف بازیه آریامهر

امروز دوباره برف اومد. صبح رفتم خونه ی بابام و قرار بود که عمه ام و بچه هاشم بیان اونجا.  نهارمونو که خوردیم برف شروع شد و خیلی هم تند میبارید. قرار شد بچه ها برن بیرون برف بازی و منم آریا رو آماده کردم فرستادم باهاشون بره خوش گذرونی. بچه ها باهم آدم برفی درست کرده بودندو کلی برف بازی کرده بودند. از راست به چپ:آریای شیطونم، داداش گلم ،و اشکان و نازی عزیز(بچه های عمه ام) اینم آدم برفی که کامیار درست کرده بود ...
21 آذر 1392

چند کلمه ی خودمونی

آریامهر گلم سلام قربونت بشم. این مطلب رو فقط برای تو نوشتم عزیزتر از جانم. دیشب با بابایی جونت داشتیم حرف میزدیم در مورد اینکه اخلاق و رفتار اهورا تا چ حد شبیه شما میشه و مثل تو پسر خوب و حرف گوش کنی میشه یا نه و از این حرف ها و نگرانی های پدر و مادرانه. قیافه هاتونو که مطمئنم شبیه هم نیست چون از اولین سونویی ک از اهورا گرفتم و چون فاصله اش با اولین سونویی ک از شما گل پسر گرفتم بیشتر از دو سال نیست و بخوبی یادم میاد ،اصلا استخوان بندی و ستون فقرات و ایناش شبیه تو نبود. یه چیزی تو دلم میگه اهورا از تو تپل تره و شایدم یه کم قدش کوتاهتر باشه. اخلاقاتونم فکر نمیکنم مثل هم باشید،زمانی ک شما رو باردار بودم خونمون ارومیه بود و اکث...
21 آذر 1392

خدایا مواظب عزیزانم باش

سلام پسرک آریایی من.  پسر بزرگ و باهوش و فهمیده ی من.  الهی قربونت بشم،من بمیرم ولی تو جاییت درد نگیره. بازم نگرانم، میترسم، استرس دارم. نگران اینم ک نتونی یکی دیگه رو توی خونه ببینی ک بهش محبت بشه ولی بعد که ب رفتار و حرکات و حرفات فکر میکنم میبینم خیلی فهمیده تر از این حرفایی ولی باز میترسم که نتونم مثل قبل برات همبازی و مامان خوبی باشم. میترسم وقت کم بیارم.  آریامهر گلم،تاج سرم ، عزیزتر از جانم. دوستت دارم . ...
19 آذر 1392

عکس های جدید

آریامهر اینجا داشت با باباییش بازی میکرد، از ترس باباش رفته بود زیر بالش و پتوها قایم شده بود. دیروز اینجا برف اومد. یه عالمه برف اومد و همه جا رو سفید پوش کرد آریامهرهم دیشب با باباجون و پسر عمو ها و دختر عموش رفت برف بازی و کلی بهش خوش گذشت. ...
15 آذر 1392

این روزهای ما

امروز پایان 20 هفتگی من و اهورا بود. الان دقیقا بیست هفته دیگه مونده تا خونوادمون 4 نفره بشه. اریامهر خیلی پسر خوبیه، عاشق حرف گوش کنی هاشم. هرچیزی رو ک یه بار بهش میگم سریع میفهمه.هروقت میخوام بیام نت سریع میاد پیشم و میگه ( داده منه) یعنی مامان منم.بغلم میشینه و اکثرا فقط نگاه میکنه و به هیچی دست نمیزنه. میگم شکمت گنده شده چی توشه؟ میگه (نانه) یعنی غذا. وقتی ازش میپرسم مثلا موهات کو؟ دستشو سریع میذاره رو سرش و میگه (اَتا) یعنی اینجاست. همه ی اعضای بدن خودشو میشناسه و نشون میده و اعضای بدن اطرافیانش رو هم تشخیص میده. عاشق قایم باشک بازیه. میگم آریا کجایی؟ بلند میخنده یا جیغ میکشه و سریع فرار میکنه. بهش میگم اریا گاو...
8 آذر 1392

افزایش دامنه لغات قند عسلم

اریامهریم کلمات بیشتری یاد گرفته. وقتی میخواد بگه به منم بده میگه { بده یه } یا {منه }. خیلی شیرین زبون شده به سنگ میگه {بَلده} به زبون کردی به سنگ میگیم (بَرد). هرچیزی که بلد نباشه رو فقط میگه ها ها و اشاره میکنه به وسیله ی مورد نظرش. مامان عاشقته عزیزکم. فدای مهربونی هات و بغل کردنات بشم عشقم.بوسیدنت که دیگه میمیرم براش. خدا نکنه که یه جایی گاو یا عکسشو ببینه ، داد میزنه( جی جی یه) گاو به این گندگی رو میگه جوجه  .بعد صدای گاو درمیاره و میگه ( نا نا نا) به جای ماماما. اگه بدونین با چ شوق و ذوق و فریاد زدنی هم میگه.       ...
4 آذر 1392

راهکاری برای باز کردن در یخچال

این خوشکل پسر من بخدا خیلی شکمو شده. هرچی هم میخوره از بس میاد و میره و مصرف میشه دیگه چاق نمیشه باهاش. امروز صبح بعد از صبحونه رفته صندلیشو آورده و گذاشته جلوی در یخچال و درشو باز کرده و اینم مدرک... ...
1 آذر 1392

ای شکمو

 دیروز رفته بودم خرید زمستونی. توی راه برگشت برای آریامهر بامیه خریدم . نصفش رو نوش جان کرده بود و نصفش مونده بود که چشماش خمار میشد و خوابش میومد. این اقا شکموی من با چشم بسته بامیه میخورد.و هرکاری کردیم بامیه رو بهمون نمیداد. هیچی دیگه همونجوری بامیه بدست بغل جاریم خوابش برد.   ...
1 آذر 1392